دبير خردمند دانش‌پژوه

شاعر : جامي

نويسنده‌ي قصه‌ي هر گروهدبير خردمند دانش‌پژوه
که چون سلطنت يافت بر وي قرار،نوشت از سکندر شه نامدار
خردنامه‌هاي حکيمان نوشتچو نور خرد بودش اندر سرشت
به آن راست کردي همه کار خويشگرفتي به دستور آن، کار پيش
به شاگردي او دلش شاد بود،نخست از ارسطو که‌ش استاد بود
که مغز از قبول دل و جان گرفتخردنامه‌اي نغز عنوان گرفت
وز آن پس نواي دعا ساز کردز نام خداي‌اش سرآغاز کرد
به روي تو چشم رضا باز باد!که: «شاها! دلت چشمه‌ي راز باد!
خدا آنچه دادت، به ايشان بده!ميفکن به کار رعيت گره!
که اينها رسيدت ز فضل خدايترحم کن و، عفو و بخشش نماي!
نيايد تو را هيچ دشوار، پيشاگر واگذاري به او کار خويش،
نشانه شوي تير ادبار راوگر جز بدو افکني کار را،
دل از هر بدي بر کران بايدتگر اصلاح خلق جهان بايدت،
نکو کن چو گفتار، کردار خويش!مشو غره‌ي حسن گفتار خويش!
بشو ظلمت جهل را ز آب علم!بزن شيشه‌ي خشم را سنگ حلم!
به پشت تو گردد فزون بار تومبادا شود سخت‌تر کار تو